خواستگاری...

ساخت وبلاگ

هفته پیش رفته بودم کلاس،تنها بودم نوشین نیومده بود،از اونجایی که تنها بودم مثل دخترای خوب داشتم درس گوش می دادم از آنجایی که جلسه دومaccesبود و جلسه اولش هم من نبودم این جلسه مطالبش سخت تر شده بود ولی استاده هرچی میگفت تونستم انجام بدم خداییش خودم ذوق کردم ،دهن استادمون هم کف کلاس بود آخه همیشه که نوشین هس عمرااا که ما کار انجام بدیم،باز دوباره استاد شروع کرد به درس دادن که یه خانومه اومد گفت شما چیزی متوجه میشی گفتم تا حدودی یه دفعه داد زد زررررررری بیا اینجا این یاد داره،دیگه دو تا خانوم محترم یکی اینور یکی اونور نشستن ،یعنی دو دقیقه هم ساکت نمیشدن ،نگرانشون بودن اکسیژن کم بیارن،یه دفعه یه نفرشون برگشته میگه چرا با یکی از همین پسرای اینجا ازدواج نمیکنی،منو میگی چشام تا آخرین حد ممکن باز شده بود،باز دوباره شروع کرد،خلاصه بگم خواستگاری کرد واسه پسر خواهرش ،این روزها هم که همه مهندس تشریف دارن ،مهندس مکانیک بود ،عکس پسره رو نشون داد،۴ساعت حرف زد ،خانومه منو با ماشینش رسوند ،خداییش خیلی دلم می خواست بهش بگم مگه خاله بازیه،پسره متولد۶۹بود،هرچی به خانومه میگفتم قصد ازدواج ندارم ،ول نمیکرد،آخرش گوشی و برداشتم چهار تا فحش واسه نوشین فرستادم آروم شدم،خیلی رو اعصابم بود،از اونور فلش دست یه پسره بود که فیلمارو واسم بریزه ،فامیلم و نمیدونست ،وسط کلاس داد میزنه خانم فلش مشکی،دیگه ببینید وسط کیا بودم من،فقط منتظر بودم فلشمو بگیرم و فرااااااار کنم

اشک جسد...
ما را در سایت اشک جسد دنبال می کنید

برچسب : خواستگاری دختر از پسر,خواستگاری از حقیقی,خواستگاری امیرحسین از ندا, نویسنده : ashkeejasada بازدید : 51 تاريخ : شنبه 13 آذر 1395 ساعت: 10:05